بیدار می بود، بد نبود

حاکـم شـهـر، اندکی بیدار مـی بود، بد نبود

زیر دستش مامورین، هوشیار می بود بد نبود

ناله ٔ بـیـمــار از هــر گـوشـه ٔ ملکسـت بلند

داکـتـر مـا گر کمی، غمخوار می بود، بد نبود

از صـدای نـالـه ٔ بـیـمـار مـی گـریـم بسی

نـرس مـا گـر انـدکی، جرار می بود، بد نبود

اغنیا  باکی   ندارند   از  ستم   بر  بی  نوا

حـاکمان از رشوه خوار، بیزار می بود، بد نبود

هر کسی مصروف پَر بازیست یاکه سـه ُبجل

گـر به دست هـر یکی، اخبار می بود بد نبود

دزد و رهـزن از قـبـاحـت هایشانند در گزاف

این گـروه بد اگـر بـردار مـی بـود، بـد نبود

جـامـه ٔ مـاهـسـت لیلامی، غذا از ملک غیر

مـردم مـا را مـیـسـر، کـار می بود، بد نبود

نی کـسـی پرسد ز اعمال کسی از خوب و بد

گـفـتـن پـاسـخ اگـر دشـوار میبود، بد نبود

این شعر انتقادی را در صنف هفتم ابن سینا سرودم

داکتر فیض الله نهال ایماق